پرهیزگاری، تقوی، پاکدامنی، عفت، هنرنمایی، فضیلت نمایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لایق، شایسته، خلیق، فرا خور، سزاوار سرزنش، سزاوار، شایان، مستحق سایر معانی: ارزشمند، ارزنده، ارجمند، هژیر، شایگان، گرانمایه، ارزمند، پر ارزش، والا، درخور، دارای استحقاق، محق، (آدم) بزرگ، برج ...
مربوط به شایستهسالاری [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان