[کامپیوتر] سازگاری رنگی تصویر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] تطابق تصویر، تناظریابی تصویری
[برق و الکترونیک] آیریس یک ( پنجره ی ) تطبیق امپدانس را موجبر که از صفحات فلزی با لبه های متصل به هم و عمود بر دیواره های موجبر ساخته می شود . در یچه ی موازی با دیواره های طولی از نوع القایی ...
[برق و الکترونیک] شبکه ی تطبیق بار شبکه ای برای تطبیق بار در گرمکنهای القایی و دی الکتریک .
[سینما] عدم تطابق - مچ غلط [ریاضیات] جور نشدن، به هم نخوردن، عدم تقارن، مقطع
[حسابداری] عدم تطابق دقیق هزینه ها با درآمد
همتایابی رابطهای [مهندسی نقشهبرداری] همتایابی بر مبنای سنجش ارتباطهای موجود میان ساختارهای تصاویر
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] تطبیق استاب استفاده از استاب برای تطبیق داده خط انتقال به آنتن یا بار، تطبیق به فاصله بین دو سیم استاب موقعیت میله اتصال کوتاه کننده و نقطه ای بستگی دارد که خط انتقال در آن ...
مطابق، مساوی، یکسان، مشابه، شبیه، همانند، مانند، یکجور، مانندهم، متشابه، عینا مساوی و مرتبط با یکدیگر، بتساوی سایر معانی: مثل هم، شبیه به هم، همسان، شکل هم، به تساوی، به یک نحو، به طور همانن ...
اشخاص دارای سلیقه یا ویژگی های همانند
جفتی، وابسته به هم، لازم و لزوم سایر معانی: وابسته به همبستگی یا بستگی، همبسته، متضایف، قرینه، (دستور زبان) همبسته ساز، جفته، وابسته بهم، لازم وملزوم
[حسابداری] تامین مالی