[نساجی] تجمع کوچک مولکول رنگینه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابجو ابکی وارزان
[آمار] ناحیه کوچک
چیز بی اهمیت، ابجو پست و کم الکل سایر معانی: (انگلیس - قدیمی) آبجو نامرغوب، آبجو سگی
[کامپیوتر] کوچکتر از حروف بزرگ - مجموعه ای از حروف بزرگ که تقریباً 2 بر روی 3 کوچکتر از حروف بزرگ استاندارد هستند.
[ریاضیات] دسته ی کوچک، رسته ی کوچک
پول خرد، پول خرد کم ارزش، کم اهمیت، ناچیز
رِنای کوچک میانیاختهای [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] رِناکی که در میانیاختۀ هوهستهایها دیده میشود||| اختـ . رِناکم scRNA ...
واژههای مصوب فرهنگستان
خُردداده [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات] مجموعهدادهای که فرد بتواند بهآسانی به کل آن پی ببرد
زمینلرزۀ کوچک [ژئوفیزیک] زمینلرزهای همراه با شکست بخشی از پهنای یک زون لرزهزا
کوچک برای سن جنینی [تغذیه] ویژگی نوزادی که وزن آن کمتر از 10 درصد وزن استاندارد سنش باشد
مهاجم ریزتک [ورزش] در بسکتبال، بازیکن گوش کوتاهقدی که اغلب ماهرترین بازیکن تیم است