جادواندیشی [روانشناسی] باور به اینکه رویدادها یا رفتارهای دیگران ممکن است از افکار و آرزوها (wishes) و اعمال (rituals) فرد تأثیر بپذیرند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[روانپزشکی] تفکر سحرآمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
magically, adv•به طور سحرآمیز، جادوگرانه
چنانچه گویی
[سینما] فانوس سحرآمیز
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن سایر معانی: طلسم کردن، مجذوب و مسحور کردن، مفتون کردن، دل بردن از، شیدا کردن، واله کردن
سحر، جادو گری سایر معانی: (با the) رجوع شود به: black magic
دو بهم زنی سایر معانی: مسخره بازی، الم شنگه، شیطنت، ناقلاگری، تخسی، عمل شیطانی، فتنه، فتنه انگیزی
فریفتگی، جذبه، افسون، فریبندگی، شیدایی سایر معانی: شیفتگی، مجذوب شدگی، مسحور شدگی، خیرگی، گیرایی، شیفتگری، کشش
جادو گر، ساحره، سحر و جادو کردن سایر معانی: (محلی) زن جادوگر، عفریته، (نشان یا چیز یا ورد که موجب بدبیاری می شود) چشم بد، طلسم، چیز بدیمن، بلازا (jinx هم می گویند)، مخفف:، شش ضلعی، شش پهلو، ...
طلسم، سحر، افسون، جادو گری، جادو، افسون گری، افسون خوانی، تبلیغات سایر معانی: ورد خوانی
خون اشام، ساحره سایر معانی: (اسطوره) لامیا (موجودات نیمه مار و نیمه زن که مردم و بخصوص کودکان را گمراه کرده و خون آنها را می مکیدند)