مجنون، ماه زده، مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار، جنون آمیز، چل، احمق، سفیه، بی عقل، خل، خل وضع، وابسته به یا برای دیوانگان، احمقانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(در احزاب و گروه ها و مذهب و غیره) جناح بسیار افراطی، گروه متعصب و چل، افراد افراطی وتندرو گروه های حزبی
(خودمانی) خل، غیرعادی، پراشتیاق
تیمارستان سایر معانی: (در کشتی) پوشش یا سایبان روی دریچه ی کف عرشه ی کشتی، نوانخانه دیوانگان
نیروی فکری، قدرت مغزی، خرد، (قدیمی) بیمار روانی، دیوانه، وابسته به اختلال روانی، گیج
خل، دیوانه بی ازار سایر معانی: (عامیانه)، دیوانه، روانی
دیوانه ,مودار
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
هذیانی سایر معانی: دچار هذیان، فلادگوی، هیجان زده، شوریده، پرت گو
مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار
(قدیمی - عامیانه - سنگ یا چوب و هر چیزی که برای پرتاب کردن مناسب باشد) قلوه سنگ، پرتابه، (عامیانه - چاپ) تزیینات چاپی (مثلا طرح هایی که در ابتدای فصل چاپ می شود)، آدم اشتباه کار
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد سایر معانی: بی شعور، دبنگ، ناهوشمند، گول، گولو، احمقانه، نابخردانه، با بی فکری، مسخره آمیز، مضحک، خنده آور، خجل، خجالتمند، شرمسار