قفل، طره گیسو، دسته پشم، چخماق تفنگ، سد متحرک، سدبالابر، چشمه پل، مانع، چین، چفت و بست، قفل کردن، بغل گرفتن، بستن، قفل شدن، راکد گذاردن، بوسیله قفل بسته ومحکم شدن سایر معانی: قفل کردن یا شدن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در جای قفل شده یا امن نگهداری کردن
رمز قفل [کامپیوتر] رمز قفل .
بیمارستان ناخوشی های مقاربتی [بهداشت] بیمارستان بیماریهای مقاربتی
[برق و الکترونیک] تقویت کننده قفل شونده تقویت کننده ای که از نوعی همزمان سازی خودکار با سیگنال مرجعی خارجی برای آشکار سازی و اندازه گیری تابش الکترومغناطیسی بسیار ضعیف در طول موجهای رایویی ی ...
[برق و الکترونیک] محدوده ی قفل محدوده ی بسامدی که نوسان ساز می تواند در آن با سیگنال همزمان ساز، همزمان شود .
شیاری که مسیر راه را نشان میدهد
زندان کردن، توقیف، حبس، بازداشتگاه، تعطیل کردن اموزشگاه سایر معانی: 1- (در و غیره) قفل کردن، کلون کردن 2- در ظرف سر بسته قرار دادن 3- حبس کردن، زندانی کردن 4- از پیش موفقیت خود را قطعی کردن، ...
[زمین شناسی] دیوارهای دو طرف آب بند
[برق و الکترونیک] جریان رتور قفل شده جریانی که موتور الکتریکی در حالت سکون می کشد. گ
[عمران و معماری] سازه گیردار
[کامپیوتر] صفحه کلید قفل شده .