جیره، جامه، تسلیم، تحویل، رد و بدل، علیق اسب، لباس مستخدم سایر معانی: جامه یا ظاهر معمولی شخص، لباس هرروزی، (به ویژه در مورد مستخدم و راننده ولی نه سرباز و افسر) اونیفورم، لباس خاص، جورجامه، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستخدم سایر معانی: نوکری که جامه ویژه نوکر بابی می پوشد
اصطبل اسب و کالسکه ی کرایه ای، اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسب های دیگران
[حقوق] تحویل واقعی، تحویل رسمی و مستقیم
ثبت رهاسازی جنگافزار [علوم نظامی] تهیۀ فیلم و عکس و تصاویر ویدئویی که پرتاب و برخورد مهمات به هدف را نشان میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
(زایمان کودک) از پا بیرون آمدن کودک، از پا آمدن
صندوقهای پُستی مجتمع [مهندسی مخابرات - پست] مجموعهای از صندوقهای نامه برای ساکنان یک مجتمع مسکونی
[نساجی] نوار تحویل دهنده
[نساجی] جعبه پنبه ریز ( در حلاجی )
[ریاضیات] سرسره ی تحویل
[عمران و معماری] ارتفاع تخلیه - ارتفاع خروجی [زمین شناسی] ارتفاع تخلیه، ارتفاع خروجی
اعلام وصول [حملونقل دریایی] مدرکی که نشان میدهد جای کالا برای بارگیری در کشتی از پیش ذخیره شده است و همراه با کالا به افسر اول یا بارشمار ارائه میشود ...