ناحیه ساحلی، کرانه، ساحلی، ناحیه ساحلی، کرانهای، دریاکناری سایر معانی: (وابسته به بخشی از ساحل که هنگام مد یا فراکشند زیر آب می رود) کشند کران، ساحل [عمران و معماری] ساحلی - کرانه ای - کناره ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] رانه کرانه ای
[زمین شناسی] منطقه کم عمق این منطقه بین 200 تا 2000 متر و از نظر بعضی زمین شناسان تا 4000 متر عمق واقع بوده و شیب قاره را شامل می گردد. [آب و خاک] ناحیه ساحلی
زیرکرانهای [ژئوفیزیک] ویژگی ناحیهای بستری که دقیقا زیر خط فروکِشَند قرار دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] زون زیر کرانه ای، منطقه ساب لیتورال - منطقه از حد جزر آب دریا تا عمق 200 متر.
ساحل، کنار دریا، شن زار، رنگ شنی، بگل نشستن سایر معانی: ساحل (معمولا شنی یا ریگی)، دریا کنار، کرانه (به ویژه محل شنا و آب تنی)، دریابار، به ساحل آوردن (قایق و کشتی)، کرانه گرفتن، (نهنگ و غیر ...
ساحل، دریا کنار، سریدن سایر معانی: کرانه، کناره، دریابار، لیز خوردن (با سورتمه و غیره)، لیزیدن، لغزیدن، (در سورتمه و غیره) پایین رفتن، دنده خلاص رفتن، (بدون تقلا) پیش رفتن، (بدون زحمت) ادامه ...
تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی سایر معانی: وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار ...
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن سایر معانی: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore ...
دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا سایر معانی: بحری
ویژگی ناحیهای بستری که دقیقا زیر خط فروکِشَند قرار دارد [ژئوفیزیک]
ویژگی کرانۀ دریاچه و دریا و اقیانوس [اقیانوسشناسی]