[ریاضیات] زنجیره ای، اتصال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] ضریب پیوند [آمار] ضریب ربط
[پلیمر] گره های اتصال عرضی(شبکه ای)
[نساجی] درجه پیوند بین زنجیره ای
ورزش : تیراندازى تفریحى بسوى اشیاء
ناهنجار، بدصدا سایر معانی: بدصدا، ناهنجار
الحاق، سلسله، تسلسل سایر معانی: (درمورد یک سلسله حوادث یا چیزهای مربوط به هم) زنجیره، هم زنجیره، هم زنجیری، زنجیره بندی، رده بندی [کامپیوتر] الحاق [ریاضیات] اتصال
همبند، رابط، وصل کننده، پیوستگر
دوام، اتصال، پیوستگی، تسلسل، استمرار سایر معانی: تداوم، پیوستاری، هم تنیدگی، ناگسستگی، همارگی، پیوستگی منطقی، همخوانی، (سینما و تلویزیون) فیلمنامه ی نهایی (در مقایسه با فیلمنامه ی ابتدایی که ...
اتصال، جفت کردن، جفت، سرپیچ، متصل کننده، جفت شدگی، جفت ساز، جالس سایر معانی: جفت سازی، همبسته (بودن)، همبندی، (برق و مکانیک) بوش، کلاچ، کوپلاژ، گشتاور، کوپلینگ، پیوست، جفتگر، رجوع شود به: co ...
اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه سایر معانی: پیوند، جفت شدگی، همبست، پیوندگاه، محل اتصال، محل برخورد (دو راه یا راه آهن و غیره)، محل تقاطع، بندگاه، دوراهی، چندراهی، ـ راهی ...
یک نگاه، سوسو زدن، روشن و خاموش شدن، روشنایی لرزان داشتن سایر معانی: (نور یا درخشش) سوسو زدن، (به طور موجدار یا پراکنده) درخشیدن، موج زدن، تموج داشتن، سوسو، درخشش متناوب و ضعیف، دارای تصویر ...