خطوارگی جریانی [زمینشناسی] نوعی خطوارگی جدایشی که در آن تیغههای خطی کوچک در فواصل چند میلیمتری تا چند سانتیمتری از یکدیگر قرار گرفتهاند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[نفت] تحدید افق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کژحوزهبندی جغرافیایی [جغرافیای سیاسی] کژحوزهبندی ازطریق تغییر مرزهای جغرافیایی یا دخالت در تقسیمات کشوری |||متـ . حوزهبندی جغرافیایی ناعادلانه ...
حد فاصل، محیط مرئی، نقشه برجسته، خط فاصل درنقشه های رنگی، نقاشی کردن سایر معانی: نمای کرانی، کران نما، نمود، خطوط خارجی هرچیز، (با شکل خارجی چیزی دیگر) هم ریخت کردن، هم تراز کردن، هم ریخت (ش ...
قصد، خیال، زمینه، طرح، نقشه، تدبیر، طراح ریزی، تدبیر کردن، طرح کردن، قصد کردن، تخصیص دادن سایر معانی: نقشه ی چیزی را طرح کردن، انگاره کشی کردن، نقشه کشیدن، طرح و اجرا کردن (به ویژه امور هنری ...
شرح، تفسیر، بیان، تقریر، عرضه، نمایشگاه سایر معانی: شرح مفصل، برون گذاشت، تفصیل، توضیح، دیماس [سینما] برخورد دراماتیک - معرفی - مقدمه چینی
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر کهباخط کشی مشخص میشود، خط کشیدن، خط انداختن در، اراستن، پوشاندن، خط دار کردن، تراز کردن، استر کردن سایر معا ...
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه سایر معانی: پیش نویس، مسوده، شکل واره، دیسه نما، نمودار، دیاگرام، مدل [کامپیوتر] طرح ؛ مدل ؛ شما ؛ الگو [ریاضیات] شکل، نمودار، طرح
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت، شکل دادن به، سرشتن، شکل دادن سایر معانی: دیس، دیسه، قالب، هیبت، شبح، نما، سایه، نگاره، سیما، تن (در برابر: چهره face)، بدن، هیکل، وضع، حال، حال ...
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن سایر ...
سوگیری ترجیحی کانیهای ناهماندازه یا انبوهۀ دانههای کشیده در یک عنصر بافتی خطی [زمینشناسی]