(آدم) معقول، راست بین، ترازخوی، متعادل، معقولانه، دارای قضاوت صحیح
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته به علوم طبیعی و دانشمندان این علوم، طبیعت گرایانه، موافق با اصول طبیعی، مبنی بر طبیعت بازی، وابسته به تاری علوم طبیعی
واقع بین، تحقق گرای، راستین گرای سایر معانی: realist واقع بین [ریاضیات] راستین گرا، واقع گرایانه
فراست، زیرکی، ذکاوت، هوش، ژرفی، دانایی، هوشمندی سایر معانی: عقل، خرد، فرزانگی
خوشفکری سایر معانی: تندرستی، صحت، درستی [عمران و معماری] سلامت - سلامتی - خلوص