اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غلظت کُشندۀ پنجاهدرصد [مهندسی محیط زیست و انرژی] غلظتی از یک آلاینده که با آن پنجاه درصد از اندامگانهای مورد آزمایش از بین میروند|||متـ . غلظت نیمکُش ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پادکنش الکترونیکی مخرب [علوم نظامی] نوعی پادکنش الکترونیکی که در آن از سامانههای انهدامسخت مانند موشکهای ضدرادار و سلاحهای پرتوی استفاده میکنند|||اختـ . پادکال ...
مرگ اوری، کشنده بودن
کُشندههای متعادل [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] سویههای ژنی ناجورزاگ برای دو یا چند ژن نهفتۀ کُشنده و غیرِدِگرهای ...
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ سایر معانی: کاربست، به کاربندی، از پیش بری، روش انجام (به ویژه در مورد کارهای هنری)، ایفا، (حقوق) اجراییه، اجرای حکم دادگاه، (سند و غیره) رسمی سازی، قان ...
تلفات، مرگ ومیر سایر معانی: تلف شدگی (تلفات)، مرگ (در اثر جنگ یا فاجعه)، کشته، میر، هلاکت، مرگی، مرگباری، کشندگی، مهلک بودن، مرگ آفرینی، شومی، بدیمن بودن، بدفرجامی، سرنوشت بد، مقدر شده، تقدی ...
نا سازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا سایر معانی: (آنچه که تندرستی نمی آورد) ناسازگار، تندرستی بر، ناسالم، بد اب و هوا
انسان، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده، کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی سایر معانی: مرگ پذیر، میرا، میرنده، دنیوی، این جهانی، مرگ آور، تا پای مرگ، بی امان، (دشمن و غیره) دیرین، ج ...
مرگ ومیر، بشریت، میرش، متوفیات سایر معانی: میرایی، مرگ پذیری، فناپذیری، میرندگی، شمار یا میزان شکست ها و ناکامی ها، انسان ها، آدمیزادگان، بشر، میزان (یا درصد) مرگ و میر (death rate هم می گوی ...
سمی، زهردار، سم دار سایر معانی: دارای سم، زهرین، زهر آگین، زهر آلود، (مجازی) مسموم کننده، زهرآمیز، زیانبار، مخرب
وابسته یا متمایل به خودکشی سایر معانی: متمایل به خودکشی، خودکشی گرا، خودکشی گرایانه، وابسته به خودکشی، انتحاری