نامحدود، پایان ناپذیر، جاودانی، همیشگی، بدون تاریخ، بی تاریخ، بسیارقدیم، بی پایان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرانداز سایر معانی: نترس، بی باک، بی هراس، متهور، بی ترس، بی پروا
بی باکانه، بی محابا
بی پروا، بی باک، نترس
بى پناه، بى مدافع
[کامپیوتر] ایستگاه کاری بدون دیسک .
[ریاضیات] کوواریانس بی بعد
[عمران و معماری] منحنی بدون بعد [آب و خاک] منحنی بدون بعد
مسلم، ثابت
(خواب) عاری از خواب دیدن، بی خواب، بیخواب a dreamless sleep خواب بدون خواب دیدن
[برق و الکترونیک] تخلیه ی بی الکترود تخلیه ای که توسط میدان الکتریکی بسامد-بالا در لامپ گازی فاقد الکترود داخلی تولید می شود.
پیچ مماس، پیچ دندانه گردان