زیاده روی، افراط سایر معانی: لوس کردن، ننر سازی، روی زیادی دادن به، با گذشت بسیار (نسبت به کسی) رفتار کردن، گذشت کردن، گزافکاری، فزونکاری، (کلیسای کاتولیک) بخشش گناهانی که برای آنها باید کفا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدارا، ملایمت، نرمی، شفقت، رحم، رقت قلب سایر معانی: پر مدارایی، ارفاق، سخت نگیری، آسان گیری، گذشت، عمل مدارا آمیز، کار گذشت آمیز
مدارا، بردباری، ازادمنشی، ازادی، تحمل، ازادگی سایر معانی: رواداری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، رجوع شود به: tolerance