تسلط داشتن، چیره شدن، حکمفرما بودن، تفوق یافتن، غالب امدن بر سایر معانی: چیره شدن بر، غالب شدن، حاکم بودن بر، زیر سلطه ی خود درآوردن، تحت الشعاع قرار دادن، به خود اختصاص دادن، (از نظر ارتفاع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کم اهمیت (یا ارزش) جلوه دادن
اعلام کردن، تلفظ کردن، صریحا گفتن سایر معانی: (به وضوح و به طور قاطع) گفتن، شرح دادن، (واژه و غیره را به وضوح) تلفظ کردن، شمرده گفتن، مژده دادن
کنترل کردن، حکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن سایر معانی: فرمانروایی کردن، تحت تاثیر قرار دادن، نفوذ کردن در، مهار کردن، تعیین کردن، اداره کردن، معیف کردن، م ...
دست کم گرفتن، به حداقل رساندن، کمینه کردن، کمینه ساختن، کوچک شمردن سایر معانی: کهینه کردن، کمینه نمایی کردن [کامپیوتر] کوچم سازی، کوچک کردن - کوچک نمودن یک پنجره تا حد امکان ؛ این کار به معن ...
خم شدن، تکیه کردن، لمیدن، برپشت خم شدن یا خوابیدن سایر معانی: (روی چیزی ) تکیه دادن، لم دادن، برآسودن، یله دادن، دراز کشیدن، (صندلی و غیره) خواباندن، (پشتی را) عقب یا جلو کشیدن، سرازیر کردن ...
تصریح کردن، قرار گذاشتن، پیمان بستن، قید کردن سایر معانی: (در قرارداد یا توافق نامه و غیره) قید کردن، تصریح کردن یا شدن، الزام آور کردن، (گیاه شناسی) گوشوارک دار، گوشوارکی (stipulated هم می ...
تسلیم شدن، پیشنهاد کردن، سرفرود آوردن، ارائه دادن، تسلیم کردن، تقدیم داشتن، مطیع شدن، عرضه داشتن، گردن نهادن سایر معانی: (برای رسیدگی یا تصمیم گیری یا تصویب) تقدیم کردن، دادن، ارائه کردن، اح ...