ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با وقار، خاصگی، مودب، شایسته دربار سایر معانی: (در خور شاهان و دربارشان) آراسته و با وقار، والا منش، با ادب و فرهیخته، درباری، شاهانه، چاپلوسانه، سالوس گرانه، تملق آمیز، بطرز چاپلوسانه ...
چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن، تحبیب کردن، خوش خدمتی کردن
دورترین، اقصی نقطه سایر معانی: درته، درآخر، دربیخ، آخرین، اقصی نقطه 0
دورترین، اقصی نقطه، دورترین نقطه، بعیدترین سایر معانی: (صفت عالی : far) دورترین، در بیشترین فاصله، دوردست ترین، پسترین، دورینه، دور افتاده ترین، بیشترین، زیادترین، بیشین، بیشینه، حداکثر، بال ...
دم لابه سایر معانی: مداهنه، تملق، سبزی پاک کنی، مداهنه کننده
(بیس بال) هوم پلایت، خان اصلی (که چوگان زن کنار آن می ایستد)
معشوق، عزیز، عسل، انگبین، شهد، محبوب، عسلی کردن، چرب و نرم کردن سایر معانی: (هر چیز عسل مانند) شیرین، شیرینی، ملاحت، دلپذیر(ی)، نازنین، (در صدا زدن) عزیزم، جانم، منج، کواره، شیرین کردن، عسل ...
داخل کردن، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن سایر معانی: (با self with - به کار می رود) خود را (نزد دیگری) عزیز کر ...
طرف توجه قرار دهنده، امیخته بخود شیرینى
اشاره ؟میز، اشاره کننده، خود جا کن، فریبنده، مبنى بر خود شیرینى
سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ا ...