طویله، اصطبل، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم، پایدار، پایا، محکم، ثابت کردن، جا دادن، استوار شدن، در طویله بستن سایر معانی: ناجنبا، برجا، قرص، قوی، مستحکم، دیرپای، پردوام، پایست، دامن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی انتها، نا مناسب، نا گذرا سایر معانی: بی پایان، لایتناهی، ابدی، جاودان، بی مدت، بدون مدت یا ضرب الاجل [ریاضیات] بی زمان
مسلسل، پایان نا پذیر، بلا انقطاع، بدون وقفه، ایست ناپذیر سایر معانی: ایست ناپذیر، بلاانقطاع، بدون وقفه، مسلسل، پایان ناپذیر
فراموش نشدنی، از یاد نرفتنی سایر معانی: فراموش نکردنی (یا نشدنی)، به یاد ماندنی
پاشیدن آب با فشار زیاد برای تمیز کردن و زدودن پوسته و زواید [خوردگی]
واژههای مصوب فرهنگستان
قرار دادن ترازه در شناور برای خفظ تعادل آن [حملونقل دریایی]
تمیز کردن سطح بیرونی یا درونی اجسام بهوسیلۀ هوا، با اعمال فشار زیاد [مهندسی مواد و متالورژی]