سستی، رخوت، خستگی، بی میلی، سستی تب، تب سبک سایر معانی: بی حالی، بی رمقی، نا نداشتن، لختی، گیار، خماری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طناب، خام، کمند، طناب خفت دار، کمند انداختن سایر معانی: لویشه، نهنگ، پالاهنگ، شولان [کامپیوتر] کمند- ابزار انتخاب که معمولاً در برنامههای نقاشی وجود دارد . شکل آن مانند طناب قلابداری است و ه ...
[برق و الکترونیک] کلاس دقت
جنگل ردۀ سنی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] جنگلی متشکل از ردههای سنی
واژههای مصوب فرهنگستان
ساختار ردۀ سنی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] نحوۀ استقرار ردههای سنی در یک جنگل
ردۀ انبوهشی [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ردهای شامل مجموعهای از اشیای دیگر
[نفت] چرخ لنگرکش
عینک خلبانی، چشم افزار پرواز (که در هواپیماهای قدیم به کار برده می شد)
شیره ی چغندر که بیشتر شکر آن را گرفته باشند، سیاه شیره
[معدن] کلاسیفایر جامی (دانه بندی)
شیشۀ سوزان [فیزیک - اپتیک] عدسی همگرایی که با کانونی کردن پرتوهای خورشید در سطحی کوچک گرمای زیادی تولید میکند
ذره بین، عدسی محدب یاایینه مقعر سایر معانی: عدسی کوژ (برای ایجاد آتش یا حرارت)، عدسی سوزان، عینک جوشکاری عینک اتشی