ساقط شده، پوچ، باطل، ملغی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دولت ازهمگسیخته [علوم سیاسی و روابط بینالملل] دولت درماندهای که بهکلی قدرت خود را از دست داده است
واژههای مصوب فرهنگستان
فراموش سایر معانی: اسم مفعول فعل: forget، فراموش کردن، غفلت کردن
سابقه، پیشینه، ماقبل، ماورای، پایان یافته، وابسته بزمان گذشته، قبلی، قدیمی، گذشته، سابق، پیش، دور از، پیش از، در ماورای، گذشته از سایر معانی: سپری شده، پیشین، اسبق، (در گفتن زمان) بعد از، پس ...
خراب، مخروب سایر معانی: ویران
دولت درماندهای که بهکلی قدرت خود را از دست داده است [علوم سیاسی و روابط بینالملل]