[نساجی] فیلامنتی شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت سایر معانی: نارضایی، ناخوش دلی، مایه ی نارضایی
رنجش، غم، اندوه، حزن، سار، غصه سایر معانی: حزن شدید، ماتم، سوگ، مایه ی غم و اندوه، (عامیانه) رنجه، نومیدی
عزا، ماتم، سوگواری، عزاداری، سوگ سایر معانی: جامه ی عزا، لباس سیاه، دوران عزاداری، وابسته به سوگواری
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پا رازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن، سروصدا راه انداختن سایر معانی: صدا (به ویژه ناخوش ...
پشیمانی، تاسف، تاثر، افسوس، افسوس خوردن، حسرت بردن سایر معانی: تاسف خوردن، متاسف بودن، دریغ خوردن، دریغیدن، دژمانیدن، دژوانیدن، پشیمان شدن، ندامت، نادم شدن [ریاضیات] تأسف