تجلیل، جلال سایر معانی: ستایش، بزرگداشت، افتخار، نیکنامی، پاداش عمل خیر، ستایش کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحسین، ادعا کردن، افرین گفتن، اعلام کردن، جارکشیدن، ندا دادن، لله یا فریاد کردن, کف زدن سایر معانی: تحسین کردن، هورا کشیدن، آفرین گفتن، احسنت گفتن، فریاد کردن، تایید کردن، هلهله کردن، مورد ت ...
سر بالایی، ستایش، خط اتصال، اکولاد سایر معانی: درود و آفرین، (معمولا جمع) هلهله و آفرین، تمجید، تشویق، با لبه ی شمشیر به شانه ی کسی زدن (و به او لقب و امتیازات اشرافی دادن)، در آغوش گرفتن تش ...
نام، شهرت، سر بلندی، اوازه، سابقه، معروفیت، علم کردن، مشهور کردن سایر معانی: ناموری، نیکنامی، بهنامی، آوازه، خوش نامی، نامداری، نام آوری، بلندآوازگی، سرشناسی، (قدیمی) شایعه، زبانزد ...
بزرگ نمایی، پر طمطراقی سایر معانی: پر طمطراقی، بزرگ نمایی [روانپزشکی] بزرگ منشی
(در فهرست های افتخار) با سربلندی، کار خوب (معمولا به کسانی اطلاق می شود که در رده ی دوم ممتازان قرار دارند)
تجلیل، تکریم، درشت نمایی، بزرگ سازی سایر معانی: بزرگ نمایی، میزان یا قدرت بزرگ نمایی [سینما] بزرگنمایی - درشت نمایی [عمران و معماری] بزرگسازی - بزرگنمایی [برق و الکترونیک] بزرگ نمایی، تقویت ...
شهرت، برجستگی، اهمیت سایر معانی: آدم جالب توجه، آدم سزاوار، آدم برجسته
تحسین، ستایش، پرستش، نیایش، چاپلوسی، تعریف، تمجید، رجز، خوشامد گویی صمیمانه، تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن، تمجید کردن، تعریف کردن، علم کردن، ریشخند کردن، لاف زدن، خوشامد گویی کردن، ستودن، ...