سینماتوگراف، دستگاه سینما، دوربین سینما، تمایشگاه سینما
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سینماتوگرافی، سینمایی
روانشناسى : حرکت خیالى
[سینما] دستگاه سینمای ناطق ادیسون
دردی که ازجنبش ماهیچه پیداشود، درد جنبشی، جنبش درمان
جنبش سنج
جنبش بر
(احساس حرکت یا تنش و غیره ی اندام ها و بخش های بدن از طریق اعصاب) جم سهش (kinesthesis هم می گویند)، حس جنبش درماهیچه
روانشناسى : جنبشى
انرژی جنبشی، نیروی ناشیاز حرکت، انرژی سینتیک سایر معانی: (فیزیک) کارمایه (یا انرژی) جنبشی، جم کار مایه [شیمی] انرژی جنبشی [عمران و معماری] انرژی جنبشی - انرژی حرکتی - انرژی سینتیک - انرژی جن ...
[برق و الکترونیک] معادله جنبشی
[عمران و معماری] ضریب جنبشی جریان