جلو خنده ی خود را گفتن، خم به ابرو نیاوردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت کنترل کردن (چیزی را)
با احتیاط (چیزی را) پاییدن، دقیقا مواظب بودن
(عامیانه) برای احتراز از خطر و غیره هشیار بودن، مواظب اوضاع بودن
[ریاضیات] حساب های دایمی
مواظبت کردن از، پاییدن
پیگیری کردن، ادامه دادن، دنبال کاری را گرفتن
مصاحبت کردن سایر معانی: 1- (با: with) همنشینی کردن، مصاحبت کردن با، معاشرت کردن با2- همراهی کردن، به همراه رفتن، 1- نزد کسی ماندن، تنها نگذاشتن 2- همراهی کردن
مکتوم کردن، محرمانه نگاهداشتن، بروز ندادن
خودداری کردن از سایر معانی: چیزی را از کسی پنهان کردن
خانه داری کردن، خانه را اداره کردن
با کسی دوستی کردن، دوستی مصلحتی کردن