انباشته سایر معانی: انبوه شدن، متراکم کردن، گرفته کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلوق ,پرچمعیت
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف سایر معانی: (آبگونه ها) غلیظ، مایه دار، همفشرده، کندذهن، خرفت، دیرفهم، کودن [عمران و معماری] متراکم - چگال - بهمفشرده - غلیظ [ ...