[ریاضیات] نقطه منفرد، نقطه مجزا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
isolated, adj•منزوی، دورافتاده، گوشه گیر، کناره گیر، باخویش، تک افتاده، جدا شده، پرت
[عمران و معماری] شالوده منفرد - پی مجزا - فونداسیون مجزا
نقطۀ تنها [ریاضی] نقطهای از یک زیرمجموعه در یک فضای توپولوژیک، که یک همسایگی از آن نقطه وجود داشته باشد که غیر از آن نقطه، هیچ نقطۀ دیگری از آن مجموعه را شامل نشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] نقاط مجزا شده
[ریاضیات] نقطه ی استثنایی تنها، نقطه ی تکین تنها
[ریاضیات] مربع تنها، مربع منفرد
[زمین شناسی] سیستم ایزوله سیستم ایزوله (سیستم منزوی)، هر سیستمی که دارای مرزی برای جلوگیری از ورود یا خروج انرژی و ماده باشد.
رأس تنها [ریاضی] رأسی از یک گراف که بر هیچ یالی واقع نیست
[ریاضیات] صفر منفرد
[ریاضیات] ناتنها، غیر منفرد، غیر تنها
تنها، یکتا، فقط، صرفا، یکتنه سایر معانی: تک، به تنهایی، دست تنها، بی مانند، یکه، محضا