[ریاضیات] قانون برگشتی، قانون برگشت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[علوم دامی] پس روی فعّال(بافت پستان) .
حلقه، پیچ، پیچیدگی سایر معانی: هم پیچش، همتابی، درهم پیچیدگی، چنبرش، پیچش [کامپیوتر] همتایی ؛ پیچش - نوعی محاسبه ی پردازش تصویر که توسط یک ماتریس شرح داده می شود، با این فرض که می خواهید جزئ ...
غلت سایر معانی: نوردکاری، غلتان، غلتشی (رجوع شود به: roll)، پیچش، غلتنده، گردنده، برگردنده [شیمی] نورد زدن، نوردکارى [عمران و معماری] نورد - غلتان - غلتش - غلتک زنی - نوردیدن [زمین شناسی] نو ...