[ریاضیات] روش درونیابی [آمار] روش درون یابی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
interpolation, n•1- تحریف (متن)، دستکاری، واژه افزایی (به متن)، مطلب افزایی، درون افزایی 2- (ریاضی) درون یابی 3- وارد شدن (در مکالمه ی دیگران)
[ریاضیات] قضیه ی درونیابی [آمار] قضیه درون یابی
[ریاضیات] فرمول درونیابی بسل
[زمین شناسی] درونیابی دو خطی روش ریاضی برای برآورد مقدار یک سلول در یک شبکه قایم الزاویه بر اساس داده های چهار سلول مجاور.این روش، یکی از فنون استاندارد در پردازش تصویر در علم سنجش از دور به ...
[عمران و معماری] درونیابی معکوس [ریاضیات] درونیابی وارون، درونیابی معکوس
[ریاضیات] درونیابی خطی، میان یابی خطی، درون گیری خطی
[زمین شناسی] درونیابی نزدیکترین همسایه
[زمین شناسی] درونیابی جدولی [ریاضیات] درونیابی جدولی [آمار] درون یابی جدولی
ابداع، احدای، فاتحه، دیباچه، مقدمه، معرفی، معارفه، معرفی رسمی، اشناسازی، معمول سازی سایر معانی: دیبا، شناسانگری، شناسانی، (کتاب و غیره) دیباچه، پیشگفتار، پیش درامد، درامد، سرآغاز، آغاز، (مقد ...
پیش گفتار، کلمات مقدماتی سایر معانی: اظهار(ات) مقدماتی، سخن آغازین، مقدمه، مقدماتی