دارای تعصب قبیلهای سایر معانی: مشتاق رفت و آمد فقط با خاندان یا ایل خود، خاندانگرای، ایل گرای، وابسته به قبیله یا طایفه، دودمانی، ایلیاتی، پیوستگی ایلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محلی، موضعی، مکانی، محدود بیک محل، مقامی سایر معانی: بودگاهی، باریک بینانه، تنگ نظرانه، کوته فکرانه، محدود، جاهلانه، کرانمند(انه) (در برابر: گسترده اندیشانه)، (پزشکی) موضعی، ویژگاهی، (ترن و ...
فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
ریشهای، موضوعی، مربوط بموضوع، مطلبی، مقالهای سایر معانی: وابسته به موضوع یا بن مایه، فرهشتی، بن مایه ای، (وابسته به ریشه ی واژه) واج ستاکی [سینما] بازمایه