بازرس، مفتش سایر معانی: بازبین، کارپژوه، (افسر پلیس) معاون کلانتر [عمران و معماری] بازبین - بازرس - نگهبان [مهندسی گاز] بازرس [حقوق] بازرس، مفتش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازرسی، سمت بازرس، رسدبانی
ارزیاب مهمانخانه [گردشگری و جهانگردی] فردی که از مهمانخانهها برای ارزیابی و تعیین درجۀ آنها بازدید میکند |||متـ . ارزیاب هتل ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بازرس بهداشت و ایمنی [گردشگری و جهانگردی] فردی از یک نهاد رسمی که از مهمانخانهها بازدید میکند تا میزان رعایت مقررات مربوط به سلامتی و بهداشت و آتشنشانی را در آن ...
ممیز مالیاتی
[نساجی] کنترل کننده نخ - دستگاه بازرس نخ
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
امتحان کننده، ازمونگر سایر معانی: آزمونگر، ممتحن
قاضی، کارشناس، دادرس، محاکمه کردن، حکم دادن، تشخیص دادن، داوری کردن، قضاوت کردن سایر معانی: قاضی (از پهلوی: کادیک)، دادور، (مسابقات یا اختلافات و غیره) داور، خبره، ـ شناس، دارای نظر صائب در، ...
بازرس حملونقل عمومی [حملونقل درونشهری - جادهای] کارمند حملونقل عمومی که عملیات را ارزشیابی و بر ایمنی و اجرای قوانین کار نظارت میکند و میکوشد مشکلات ...
مدیر، سرپرست، رئیس، ناظر، متصدی، مباشر سایر معانی: سرایدار، مستخدم [نساجی] رئیس قسمت
داوری، حکمیت، داور مسابقات، سرحکم، داوری کردن سایر معانی: حکم، میانجی، (ورزش - به ویژه بیس بال) داور (به داور فوتبال می گویند: referee)، سرحکم hakam، سرداور [حقوق] سرداور، داور در اختلافات ک ...