داخلی، باطنی، خودمانی، درونی، تویی، روحی سایر معانی: درونین، اندرونین، معنوی، نهان، نهفته [برق و الکترونیک] داخلی [مهندسی گاز] داخلی، درونی [نساجی] درونی - داخلی [ریاضیات] داخلی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] خودسانی داخلی
خودریختی درونی [ریاضی] خودریختی یک گروه که هر عضو دلخواه g از آن گروه را به g0-1gg0 بنگارد که در آن g0 عضو ثابتی از آن گروه است
واژههای مصوب فرهنگستان
پوست درونی [زیستشناسی - علوم گیاهی] لایهای فعال از بافتهای آبکش و بُنلاد که میان بافت چوبی و بافت چوبپنبهای قرار دارد ...
پوست درونی [مهندسی منابع طبیعی - علوم جنگل و محیط زیست] لایهای فعال از بافتهای آبکش و بُنلاد که میان بافت چوبی و بافت چوبپنبهای قرار دارد ...
درونهسته [ژئوفیزیک] بخش درونی هستۀ زمین
[زمین شناسی] هسته داخلی داخلی ترین لایه ی جامد زمین که شعاع ان در حدود 1216 کیلومتر(745 مایل) است.
[نفت] تویی مغزه گیر
[برق و الکترونیک] قطر داخلی
(کالبدشناسی) گوش درونی، گوش داخلی
[عمران و معماری] جریان داخلی
چراغ نوربالا [قطعات و اجزای خودرو] در چراغ جلوهای دوقلو چراغی که در کاسهچراغ درونی نصب شده است و از آن برای وسعت دید بیشتر راننده در شب استفاده میشود ...