تصریف [زبانشناسی] یکی از دو فرایند اصلی در واژهسازی که ازطریق آن با افزودن وند به واژه، آن واژه مفهوم دستوری مشخصی نظیر شخص و شمار و زمان و مانند آن را بیان میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] مماس عطفی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] مماس بر منحنی در نقطه ی عطف
تصریفی [زبانشناسی] مربوط به فرایند تصریف
وند تصریفی [زبانشناسی] وندی که در فرایند تصریف شرکت میکند
تکواژ تصریفی [زبانشناسی] تکواژی که با پیوستن به یک سازه مفاهیمی مانند جمع و زمان و نمود را به آن میافزاید بیآنکه مقولۀ دستوری سازه را تغییر نمیدهد ...
ساختواژۀ تصریفی [زبانشناسی] حوزهای از ساختواژه/ صرف که به بررسی فرایندهای تصریفی اختصاص دارد|||متـ . صرف تصریفی
[عمران و معماری] نقطه عطف [ریاضیات] نقطه ی عطف، نقطه ی انعطاف
[ریاضیات] خط عطفی مماس
هم اهنگی، اهنگ، وزن، افول سایر معانی: (کوتاه و بلند شدن تن صدا هنگام صحبت) فراز و نشیب آوا، (آوا شناسی) تاب، حرکت موزون و مکرر (مثلا در رقص و رژه)، (آهنگ) باز آیند (مثل صدای پای رژه روندگان ...
بیان، سخن، سبک عبارت پردازی سایر معانی: واژه، لغت، کلمه، عبارت، بیان (هر چیز که بتوان با آن بیان کرد)، گویه، نطق