معتاد بنوشیدن الکل، الکلی، دارای الکل سایر معانی: وابسته به الکل، الکل دار، مسکرات، معتاد به الکل، دایم الخمر [بهداشت] میباره - میخواره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوشابه، مشروب، مشروب الکلی، مشروب خوردن یاخوراندن، با روغن پوشاندن، مایع زدن، مشروب زدن به، چرب کردن سایر معانی: شهد، عصاره، افشره، نوشابه ی الکلی (به ویژه اگر از راه تقطیر درست شده باشد نه ...
دارای الکل، دارای حالت روحانی، مربوط بعالم معنویات سایر معانی: الکلی (در مورد نوشیدنی های تقطیر شده یا distilled به کار می رود نه برای نوشیدنی های تخمیر شده یا fermented)، فعال، سرزنده ...