ورشکستگی، افلاس، توقف بازرگان سایر معانی: وازدگی، واخوردگی، مردودیت، شکست [حسابداری] ورشکستگی [حقوق] ورشکستگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گدا خانه، گدایی، محل سکونت گدایان سایر معانی: (گیاه شناسی) علف گدا (انواع گیاهانی که در شرق ایالت متحده برای بهسازی زمین کشت می شود به ویژه: desmodium purpureum)، دریوزگی، فقر شدید، مسکینی، ...
چرکی، سیاهی
بی پولی، تهیدستی
تنگ چشمی، خست، خسیسی
فقر، تنگدستی، احتیاج، نیازمندی زیاد سایر معانی: تهیدستی، فقر و فاقه، مسکنت، بی چیزی، خست
فقدان، سختی، محرومیت، محروم سازی، تعلیق مقام سایر معانی: بی بهرگی