[ریاضیات] تحلیل نقطه ی بی تفاوتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خون سردی یا بی علاقگی نسبت به چیزی
[آمار] ناحیه بی تفاوتی
[روانپزشکی] بی تفاوتی زیبا
سادگی، سهولت، اسانی سایر معانی: آسانی
سردی، انجماد، کمی تمایل در قوای جنسی سایر معانی: سردی، انجماد، کمی تمایل در قوای جنسی
حماقت، کندی سایر معانی: خمودی، خرفت شدگی، کندی (ذهن یا احساس)، بی حالی، کسل بودن، رخوت، کودنی
مجرد، جزئی، غیر مادی، بی اهمیت، معنوی سایر معانی: نا تنمند، روحی، فروهری، نامربوط، ناچیز [حسابداری] بی اهمیت، جزئی [حقوق] نامربوط، غیر مرتبط، بی اهمیت [ریاضیات] جزئی، غیر مادی، ناچیز ...
بیهوشی، بی حسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی سایر معانی: بیهوشی، بیحسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی
کمی، بی اهمیتی، بی معنی گری، ناچیزی، ناقابلی سایر معانی: insignificancy ناچیزی
بیحالی، سستی، بی حالتی، کندی، بیروحی
تخمل، عدوم مقاومت، حالت فعل مجهول، مجهولیت