خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز، دربست کرایه دادن، پروانه دادن، امتیازنامه صادر کردن سایر معانی: امتیازنامه، بیله، بیلک، اساسنامه (انجمن ها و شهرداری های مستقل و غیره)، امتیاز نا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بردگی، غلامی، برزگری فلاکت بار سایر معانی: serfage بردگی، غالامی
بردگی، بندگی سایر معانی: برده، غلامی، کار شاق، جان کنی، خر حمالی، (مجازی) اسارت، گرفتاری، (سخت) در بند چیزی بودن، عبودیت