تشکیلات دهنده، فروگشا سایر معانی: (شیمی) کالیزور، فروکاو، کنش یار، فروکافنده، عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت، سازمان دهنده [علوم دامی] یک ماده ای که یک واکنش را کاتالیز می کند(ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انگیزه، عزم، نیروی جنبش سایر معانی: انگیزان، مشوق، تکان، نیروی حرکتی، گشتاور، جنبش زا، تکانگر [زمین شناسی] افشانه آب
خمیرمایه، ماده ای که خمیر را ور می آورد، ورآور (leavening agent هم می گویند) [صنایع غذایی] ور آمدن : بالا آمدن خمیر بر اثر تخمیر. میکرو ارگانیسم عامل ساکارومایسس سرویزیه است.
خوشنامی، سیخ، مهمیز، سیخ-ک، مهمیز زدن سایر معانی: انگیزه، محرک، انگیزاندن، برانگیختن، تحریک کردن، مهمیز دار (یا مهمیزک دار) کردن، شتاباندن، شتابیدن، شتافتن، عجله کردن، تاختن، سیخونک، سکه، هر ...