بی استعدادی، بی لیاقتی، بی مهارتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو سایر معانی: عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن [حسابداری] عدم کفایت [ریاضیات] بی کفایتی، عدم تکافو، نارسائی ...
ناجور، نا مناسب، غیر قابل اجرا، غیر قابل اطلاق، تطبیق نکردنی، غیر مشمول سایر معانی: ناوارد، بی ارتباط، غیرقابل انطباق
ناهمخوان، ناهمساز، ناهماهنگ، نامتوافق، ناسازگار، ناهمگن، نامناسب، ناجور، ناشایسته، بی مناسبت، نامتجانس
نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل سایر معانی: بی جا
گونهای از تیرۀ شبهنهنگیان و راستۀ آببازسانان با سر کوچک و پیشانی مدور که فاقد بالۀ پشتی و پوزه است و از نهنگهای دنداندار به شمار میآید [زیستشناسی - ...
واژههای مصوب فرهنگستان