طلوع، سرسبز سایر معانی: درحال ترقی، پیشرفت کننده، رشدکننده، اباد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زرنگ، چابک، چالاک، فرز، سریع، با هوش، دانا، قشنگ سایر معانی: (پیر مرد) پر حرارت، سر زنده، اهل حال
کارگر، طرز کار، کار کننده، مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش سایر معانی: در حال کار، شاغل، کارمند، دارای کار، وابسته به کار، - کار، موثر، کارآمد، عملی، کاربردی، کاربردپذیر، کافی، بسنده، مقدماتی، ...