بی نقص، خوش بنیه، سالم، نیرومند، روانه کردن، کشیدن، سوی دیگر بردن سایر معانی: (بیشتر در اشاره به اشخاص مسن) سالم، سرو مرو گنده، تندرست و قوی، تندرست و گردن کلفت، بی عیب و نقص، مجبور به رفتن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چابک، جسورانه، متکبر، گستاخ سایر معانی: پر رو، جسور، بی پروا، رودار، مطمئن به خود، سرحال، شنگول، سرخوش، کیفور، گستا، خودنما