بالفعل سایر معانی: (حقوق) بالفعل (در مقایسه با: قانونا de jure)، دو فاکتو، دو فاکتو negotiating with them is tantamount to a de facto recognition of their government مذاکره با آنها به مثابه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطورخالص، خالصانه، بطوراصل یااصلی، درست، بدون ریا
راست، بدرستی، صادقانه، براستی، بطور قانونی، باشرافت، بخوبی، با حقیقت سایر معانی: واقعا، به راستی، حقیقتا، (معمولا به صورت ندای حاکی از شگفتی یا تایید و غیره) راستی !، عجب !، (در پایان نامه ه ...
واقعا، براستی، امین، حقیقتا، هر اینه سایر معانی: (قدیمی) به درستی (که)، هرآینه