متهم کردن، دادن، نسبت دادن، بستن، اسناد کردن سایر معانی: نسبت دادن به، منتسب کردن به، اطلاق کردنی، وابسته دانستن به، تقسیم کردن [حقوق] نسبت دادن، اسناد کردن، منتسب کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درآمد انتسابی [اقتصاد] درآمد نسبتدادهشده به صاحب یک دارایی هنگامی که بهجای کسب درآمد و اجاره دادن آن، خود از آن استفاده کند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] ارزش تخمینی
دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن سایر معانی: وابسته دانستن، اسناد کردن، منتسب کردن، از آن کسی دانستن، حمل کردن بر، رونویس بردار [ریاضیات] نسبت دادن، اسناد دادن، ...
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن سایر معانی: تخصیص دادن، کنار گذاشتن، وظیفه تعیین کردن، برگماشتن، تفویض کردن، ...
درآمد نسبتدادهشده به صاحب یک دارایی هنگامی که بهجای کسب درآمد و اجاره دادن آن، خود از آن استفاده کند [اقتصاد]