گدا خانه، گدایی، محل سکونت گدایان سایر معانی: (گیاه شناسی) علف گدا (انواع گیاهانی که در شرق ایالت متحده برای بهسازی زمین کشت می شود به ویژه: desmodium purpureum)، دریوزگی، فقر شدید، مسکینی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورشکسته، بی پول سایر معانی: لات و لوت، آس و پاس، فاقد پول نقد، زمان گذشته فعل: break
محروم، بی بهره، بیبهره disadvantaged children need special education کودکان محروم نیاز به آموزش ویژه دارند
اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) ب ...
(عامیانه) نیازمند (به ویژه به پول)، در عسرت، تنگدست
بی پولی، تهیدستی
تهی، خالی، تهی دست، تنگدست سایر معانی: مستمند، فقیر، بی چیز، ندار
بی حاصل، غیر حاصلخیز، بی بار سایر معانی: بایر، نابارور، بی ثمر [علوم دامی] کم بارور ؛ حیوانی که بازدهی تولید مثل آم کم است .
گر، مبتلا به جرب، مبتلا به گری، جرب دار سایر معانی: (پزشکی - دام پزشکی) گر، گرگین، گرگن، کثیف، ناپاک، (مانند حیوان جرب دار) ژولیده و کم پشت، کهنه و دارای رفتگی (مثلا فرش)، پست
محتاج، واجب، لازم، بایسته سایر معانی: نیازمند، (سخت) محتاج، بی چیز، ندار، تنگدست
فقیر کردن، گدا کردن سایر معانی: بی چیز کردن، لات و لوت کردن، مفلس کردن
تنگ چشمی، خست، خسیسی