گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن سایر معانی: (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن سایر معانی: تکدی کردن، دریوزگی کردن، (با فروتنی) خواهش کردن، التماس کردن، استدعای عاجزانه کردن، کشتیار شدن، اجازه خواستن، نادیده گر ...
ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
التماس کردن به، عجز و لابه کردنبه، استغاثه کردن، درخواست کردن از سایر معانی: التماس کردن، لابه کردن، درخواهیدن، استغاثه کردن از
چسبیدن، عذاب دادن، اذیت کردن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن سایر معانی: به ستوه آوردن، (مرتبا) اذیت کردن، ذله کردن، موی دماغ شدن، (به کسی) پیله کردن
خواستگاری کردن، اظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، جلب لطف کردن سایر معانی: اظهار عشق کردن، عشقبازی کردن، جلب کردن، به دست آوردن، دنبال چیزی رفتن، منت کشیدن