معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی سایر معانی: محکم، بی حرکت (در برابر: شل یا لق)، معین و بی نوسان، هاژه، برجا، استوار، راسخ، (هم سرعت با چرخش زمین به دور خود) زمین ایستا (geo ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت، سنگ دل، نرم نشدنی، بی شفقت، تسلیم نشدنی سایر معانی: سخت دل، بی گذشت، بیرحم، یکدنده، سمج، بی امان، تغییر ندادنی
فالج، فلج، وابسته به فلج، افلیج سایر معانی: فلجی، پراکافتی
ساکن، خاموش سایر معانی: آرام، غیر فعال، ناکنشور [کامپیوتر] خاموش، ساکن . [برق و الکترونیک] خاموش بدون سیگنال ورودی .
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن سایر معانی: ناپویا (در برابر: dynamic)، ایستمان، ثابت، در جا، ناجنبا، آرمیده، غیر متحرک، ترازمند، همسنگ، متعادل، (رادیو و تلویزیون) ...
ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده سایر معانی: ناجنبا، غیر متحرک، (به ویژه ماشین و موتور) خوابیده، خاموش، راکد، ایستانده، آرمیده، حرکت ندادنی، غیر قابل حمل، ناترابردی، کارگذاشته ...
استوار، ثابت قدم، متین سایر معانی: راسخ عزم، پر اراده، پر عزم، محکم، ایستار، ایستمند، تغییر ناپذیر، همانباش، پابرجای، خیره