اواره، کوچ نشین، تازه وارد، غریب سایر معانی: مهاجر (به کشوری دیگر)، درون کوچ (در برابر: مهاجر از کشوری دیگر یا برون کوچ emigrant)، (جانور یا گیاهی که برای اولین بار در جایی ظاهر شده باشد) نو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(کانادا) مهاجر دارای جواز اقامت دائم، کوچگر دارای کارت سبز
مستعمراتی سایر معانی: (اغلب با c بزرگ) وابسته به سیزده مهاجرنشین انگلیسی در امریکا که پس از انقلاب ایالات متحده امریکا را تشکیل دادند، (معماری و مبل سازی و غیره) سبک دوران مستعمراتی امریکا، ...
مهاجر تازه، ماندگر سایر معانی: باشنده، ساکن، مهاجر، کوچگر، مقیم (در جای تازه)، ماندگار، خوش نشین [عمران و معماری] ماندگار [زمین شناسی] ماندگار [پلیمر] ته نشین کننده ...
بیگانه، غریب، اجنبی سایر معانی: غریبه، خارجی، برون مرزی، در غربت، ناآشنا، نامانوس، نامحرم، بیگانه کردن