غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع سایر معانی: غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام [کامپیوتر] غیر مجاز [حقوق] غیر قانونی، خلاف قانون، نامشروع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] عملکرد غیرقانونی - عملیات غیر مجاز عملیات غیر مجاز عملیاتی که یک برنامه، مجاز به انجام آن نیست . مانند نوشتن بر روی دیسک ( فقط خواندنی ) یا استفاده از حافظه ی ویژهی برنامه ای دیگر ...
غیرقانونی کردن، غیرمجاز کردن، قدغن کردن، غیر قانونی دانستن
ازراه غیر قانونی، بطور غیر مشروع، بطور غیر قانونی
ملعون، مردود، مغضوب
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
(حقوق) زندانی کردن ناسزاوار، حبس غیرقانونی [حقوق] بازداشت غیر قانونی
تبهکارانه، بزهکارانه سایر معانی: (حقوق ـ آنچه که طبق قانون جنایت محسوب می شود) بزهکارانه، جنایت آمیز [حقوق] جنایی
حرامزاده، غیر مشروع، ناروا سایر معانی: (فرزند) نامشروع، غیرمستدل، ناوارد، غلط، ناموجه، نامعقول، غیرقانونی، نامجاز، قدغن [حقوق] ناشروع، ناحق، حرامزاده
بی اجازه، غیرمجاز [حقوق] فضولی، بی اجازه، غیر مجاز [ریاضیات] غیر مجاز
ناروا، بی جهت، بی خود سایر معانی: بیش از حد، به طور افراط آمیز، بیجا، بی دلیل، به طور نامناسب
نا درست، نامساعد، نا هموار، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف سایر معانی: ناروا، نادرستانه، نامساعد درموردباد