[برق و الکترونیک] هرزگیر چرخک غلتکی لاستیکی که با فشار ارتجاعی نوار مغناطیسی را در برابر چرخک نگه می دارد.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[معدن] قرقره هرزگرد رفت (ترابری)
زنبور عسل نر، سخن یکنواخت، طفیلی، وزوز کردن، وزوز، یکنواخت سخن گفتن سایر معانی: مفت خوری کردن، تن پروری کردن، (جانورشناسی) زنبور عسل نر، مورچه ی نر، آدم بیکاره، هواپیمای بی خلبان (که با رادی ...
اواره، ولگرد سایر معانی: سرگردان
متلف، ادم بی معنی، ادم ولخرج سایر معانی: ولخرج، مسرف