[ریاضیات] ایده آل اول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرمانۀ اصلی [ریاضی] آرمانهای در حلقه که با یک عضو تولید شود
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] ایده آل عمده
[ریاضیات] ایده آل های اصلی
[ریاضیات] ایده آل خارج قسمتی، حلقه ی خارج قسمت ها
[ریاضیات] ایده آل رادیکال
آرمانۀ راست [ریاضی] فرمولدار
تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن سایر معانی: به رتبه ی الهی ارتقا دادن، تبدیل به خدا کردن، مثل خدا پرستیدن
نمونه اولیه، طرح یا الگوی اصلی سایر معانی: نمونه یا الگوی اصلی (هر چیز)، پیش الگو، نمونه ی کامل نوع یا گروه بخصوصی، الگوی راستین، نمونه ی آرمانی [سینما] صورت نوعی ازلی - نمونه اصلی - صورت نو ...
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
خیالی، خیال اندیش، خواب مانند، رویایی، خواب الود سایر معانی: خیال انگیز، رویاآمیز، اهل خواب و خیال، خیال باف، خیال پرور، مهبم، گنگ، (چشم) خمار، ملایم و خوشایند
گریز گرای، گریز گرای گریز گرایانه