(ندا برای آرام کردن کودک) ش !، هیس !، خموش !، لالا، لالالالایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکت کردن، خفه کردن، هیس گفتن، هیس سایر معانی: هیس !، ساکت باش !، بی صدا!
رشوه، پاره، بدکند، رشوه دادن، تطمیع کردن سایر معانی: رشوت، بلکفد، بلکفت، پاره دادن، بلکفد دادن، حق السکوت، هر چیزی که شخص را وادار به کاری خلاف قانون یا وجدان کند [حقوق] رشوه (دادن) ...
ارامش، سکوت، سکون، بی سر و صدایی، ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده، ساکت کردن، فرو نشاندن، ارام کردن سایر معانی: (در مورد هوا و دریا) آرام، بی باد، (در مورد اشخاص و صدا) آرام، متین، ...
محرمانه سایر معانی: نهانی ,بطورپوشیده
بی جان شدن، بی حس و بی روح کردن سایر معانی: دلگیر و غم آفرین کردن، از نشاط (یا شدت یا نیروی چیزی) کاستن، ملالت آور کردن، (درد) کشتن، بی حس کردن، کرخ کردن یا شدن، خرف کردن [برق و الکترونیک] ت ...
پوست، چرم، پوست خام گاو وگوسفند وغیره، پوشیدن، مخفی نگاه داشتن، ابشتن، خود را پنهان ساختن، پنهان شدن، پوست کندن، پنهان کردن، مخفی کردن، نهفتن سایر معانی: پنهان کردن یا شدن، نهان کردن یا شدن، ...
بی قرار، هرزه، پر شهوت، نرم، لیز، گریز پا سایر معانی: بی ثبات، لغزنده
نامتمایل به قبول تعهد یا ابراز عقیده یا خواسته یا هدف خود، پیمان گریز، پایبند گریز، تعهد گریز، مبهم، نامشخص، گنگ، رد کننده، غیر صریح، غیر مشخص
وقفه، مکی، سکوت، توقف، درنگ، مکی کردن سایر معانی: مکث، مولش، درنگ کردن، تردید کردن، مکث کردن، بازایستادن، مولیدن، (با: on یا upon) توقف کردن، (در جایی) باقی ماندن، (موسیقی) طولانی کردن نت یا ...
ارام، راحت، متین سایر معانی: خونسرد، آرام، سربه راه، (چیز) آرام، ساکن، دریاچه ی پلاسید (در ایالت نیویورک - امریکا)
روح، ارامش، متانت، صفاء سایر معانی: صفا