چیز بی معنی، گنداب اشپزخانه، چیز بی معنی و بیمزه سایر معانی: پس مانده ی خوراک خوک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سس سیب، بی معنی، دری وری
چرند، مزخرف، نوعی کالباس سایر معانی: سوسیس بولونا، (امریکا - خودمانی) حرف چرند، حرف بی معنی، عمل احمقانه، کار مهمل، bologna : مزخرف
خوابگاه، هر گونه تختخواب تاشو سایر معانی: جای خواب موقت درست کردن، جای خواب موقت دادن به، شب را به سر بردن، بیتوته کردن، تختخواب سفری، تختخواب باریک و سبک که یک سوی آن به دیوار متکی باشد (مث ...
(سخن مبهم و گول زننده) دو پهلوگویی، دو گونه گویی، مغلطه، دو پهلو حرف زدن، مغلطه کردن، چاپلوسی و زبان بازی، جمله دو پهلو
یاوه، مزخرف سایر معانی: (امریکا - خودمانی) چرند، زکی، د!، nonsense یاوه، بیهوده
فریب، گول، حیله، شوخی فریب امیز، بامبول زدن، فریب دادن سایر معانی: دوز و کلک، حقه بازی، چرندیات، چرت و پرت، حرف مفت، آدم ریاکار، آدم شیاد، (انگلیس) آب نبات راه راه، گول زدن، کلک زدن ...
ورد، طلسم، خرافات، سخنان نامفهوم سایر معانی: (در برخی قبایل غرب امریکا - طلسمی که مردم را از شر بدی نجات داده و زن ها را فرمانبردار می کند) مامبوجامبو، جادو، هرچیز ترس انگیز، هراسه، وسیله ی ...
یاوه، مزخرف، مهمل، حرف پوچ، خارج از منطق، یاوگی سایر معانی: چرند، پرت و پلا، کتره، دری وری، جفنگ، چرت و پرت، ترهه (ترهات)، شر و ور، (رفتار) بی ادبانه، گستاخانه، احمقانه، نامعقول، زشت، (واژه ...
سخن بی معنی، چرند گفتن سایر معانی: (حرف یا نگارش) پوچ، یاوه، چرند